نگاهی اجمالی به کتاب“ اسکار فلدمن، نقاش اهل نیویورک و متعلق به نسل افسانه ای دهه های چهل و پنجاه میلادی بود. اما او برخلاف نقاشی های انتزاعی پولاک و روتکو، فقط به یک موضوع می پرداخت. با مرگ اسکار در سال 2001، همسرش آبیگیل، پسری مبتلا به اوتیسم و خواهرش ماکسین[که خودش یک نقاش انتزاعی شناخته شده بود]مجبور می شوند بدون او به زندگی ادامه دهند. چیزی که هیچ کس از آن اطلاعی ندارد، این است که اسکار، زندگی ای کاملا مخفی به همراه معشوقه ی دیرینه اش، تدی سنت کلود، و دخترهای دوقلویشان در بروکلین داشته است. تدی در جایی از داستان درباره ی اسکار می گوید: «نمی توانست بدون زنی در کنارش زندگی کند. این موضوع برای او، مثل آب برای گیاه بود.» اکنون دو عکاس، برای پوشش خبری زندگی اسکار فلدمن با هم رقابت می کنند و آبیگیل، ماکسین و تدی، شانس این را دارند که از زندگی و تجارب شخصی شان با اسکار، سخن بگویند. ”
نگاهی اجمالی به کتاب“ در این داستان جذاب و منسجم که یادآور رمانهای آگاتا کریستی است، لوبلکلاک، خبرنگار نویسنده مجله سفر، ماموریتی کمنظیر نصیبش میشود: مسافرتی یکهفتهای با کشتی تفریحی لوکسی که تنها چند کابین دارد. آسمان صاف است، آب آرام و میهمانان خاص و خوشپوش کشتی سرمست از آغاز سفرشان با آن کشتی اختصاصی در دریای دل انگیز شمال.اما روزهای هفته که میگذرد، بادهای سردی عرشه کشتی را شلاق میزنند، آسمان خاکستری میشود و لو چیزی میبیند که آن را فقط میتوان کابوسی عجیب تلقی کرد ... ”