نگاهی اجمالی به کتاب“ در کتاب نیلوفر و مرداب، تیچ نات هان، در متن آن حکمتی که رنچ و گنج یا گل و گل، را لازم و ملزوم یکدیگر می داند، راه هایی را برای دمساز شدن با رنج بدون مقهور شدن به وسیله آن معرفی می کند.
او در این کتاب با شفافیت و احساس طربی که اکنون دیگر مهر و امضای اوست، در مقام آموزگاری که هنر شادکامی را آموزش می دهد به ما کمک می کند تا شگفتی هایی را که هم در درون و هم در اطراف ماست بازشناسیم و از آنها اثر بپذیریم، همان شگفتی هایی که در گذر ایام آنها را بدیهی انگاشته و نسبت به آنها بی توجه شده ایم. در همین مسیر او با ما از درنگ کردن، تنفس ذهن آگاهانه و تمرکز عمیق سخن می گوید و از این می گوید که چگونه این اعمال می توانند نیروی ذهن آگاهی را در بطن زندگی هر روزی خلق یا بیدار کنند. ”
نگاهی اجمالی به کتاب“ چارلیز واینوود و سیلاس نش، از زمانی که یاد گرفتند راه بروند، بهترین دوست هم بودند. از سن چهاردهسالگی عاشق هم شدند. امااز امروز صبح... کاملاً با یکدیگر غریبه هستند. اولین خاطراتشان، اولین دعوایشان و اولین لحظهای که عاشق یکدیگر شدند... همهچیز را فراموش کردهاند. چارلیز و سیلاس باید باهم پرده از اتفاقی که برایشان افتاده است بردارند و دلیلش را بفهمند؛ اما هرچه بیشتر پیش میروند و بیشتر در مورد خوشان میفهمند... بیشتر برایشان این سؤال پیش میآید که چرا از همان ابتدا، رابطهشان را باهم شروع کردند؟ چارلی هرکاری میکند تا فراموش کند و سیلاس هرکاری میکند تا بهیاد آورد... ”