بهناز بستاندوست

از این هنرمند بشنوید:
گوینده:
  • کتاب صوتی - برف‌های کیلیمانجارو - ماه آوا
  • کتاب صوتی - برف خاموش ، برف مرموز - ماه آوا
  • کتاب صوتی - قدیس فرودستان - ماه آوا
  • کتاب صوتی - نفر هفتم - ماه آوا
  • کتاب صوتی - قاب‌های خالی - ماه آوا
  • کتاب صوتی - فکرهای خصوصی - ماه آوا
  • کتاب صوتی - گاهی دروغ می‌گویم - ماه آوا
  • کتاب صوتی - اعترافات در ساعت هفت و چهل و پنج - ماه آوا
  • کتاب صوتی - دو دنیا - ماه آوا
  • کتاب صوتی - خاطره‌های پراکنده - ماه آوا
  • کتاب صوتی - شام در رستوران دلتنگی - ماه آوا
  • کتاب صوتی - راز جنگل پیر - ماه آوا
  • کتاب صوتی - به من نگاه کن - ماه آوا
  • کتاب صوتی - گنج - ماه آوا
  • کتاب صوتی - مادام بواری - ماه آوا
  • کتاب صوتی - ساعت بی عقربه - ماه آوا
  • کتاب صوتی - نمایش صوتی اتاق ورونیکا - ماه آوا
  • کتاب صوتی - مردگان زرخرید - ماه آوا
  • کتاب صوتی - روشن کردن مسیر زندگی - ماه آوا
  • کتاب صوتی - دزیره - ماه آوا
  • کتاب صوتی - توتالیتاریسم - ماه آوا
  • کتاب صوتی - گریز پا - ماه آوا
  • کتاب صوتی - وضع بشر - ماه آوا
بازیگر:
  • کتاب صوتی - ماجرای عینک دور طلائی( مجموعه نمایشی شرلوک هلمز) - ماه آوا
  • کتاب صوتی - ماجرای کاخ ابی گرنج( مجموعه نمایشی شرلوک هلمز) - ماه آوا
  • کتاب صوتی - ماجرای دومین لکه( مجموعه نمایشی شرلوک هلمز) - ماه آوا
  • کتاب صوتی - مونی و کاروان‌هایش - ماه آوا

تازه‌های ماه‌آوا

توهم آگاهینویسنده: فیلیپ فرنباخRating Star
نگاهی اجمالی به کتاب

“ کتاب توهم آگاهی نوشته‌ی استیو اسلومن و فیلیپ فرنباخ، به سوال‌های پیرامون ذهن بشر و نوع کارکرد آن می‌پردازد و نقش و جایگاه توهمات را در تمامی تصمیمات بشر چه در ابعاد فردی و چه اجتماعی بررسی می‌کند. ذهن انسان، هم نبوغ‌آمیز عمل می‌کند و هم اسف‌بار، هم درخشان ظاهر می‌شود و هم نابخرد. انسان‌ها قادرند که چشمگیرترین دستاوردها و شاهکارها را به ارمغان آورند. چگونه است که مردم می‌توانند هم‌زمان شما را با نبوغ خود مبهوت و با نادانی خود ناامید کنند؟ چگونه چنین ‌چیره‌دست عمل می‌کنند، در حالی‌که فهم اندکی دارند؟ این‌ها ‌سؤالاتی است که کتاب توهم آگاهی بدان‌ها پاسخ می‌دهد. ”

کلاغی که با خدا حرف زدنویسنده: کریستوفر فاسترRating Star
نگاهی اجمالی به کتاب

“ شب به زودی سراسر جنگل را فرا گرفت. قورباغه‌های برکه آواز جمعی خود را شروع کردند. چند زاغچه مدت کوتاهی روی درخت مجاور با هم مشاجره کردند. جغدی در فاصله‌ای دوردست می‌خواند. از دور صدای گرگ می‌آمد. آخرین فکر سام، وقتی به خواب فرو می‌رفت، این بود که هنوز برای جوجه‌هایشان اسم انتخاب نکرده‌اند. با خود گفت: «باید فردا صبح در این باره صحبت کنیم.» پلک‌های سام به آرامی بسته شدند و او کلاغ‌وار تبسم کرد، همان لحظه اسمی از خاطرش گذاشت؛ اسمی برای آن جوجه‌ای که باعث افکار گوناگون، پیش‌بینی و هیجان او شده بود. جآشوا. او را جآشوا می‌خواندند، و این نام پدربزرگ سام و همسر اسمرالدا بود. جآشوا نام خوبی برای قهرمان بود، مگر نه؟ ”

Local Business Directory, Search Engine Submission & SEO Tools