این کتاب شما را آرام می کند

کتاب صوتی

کتاب صوتی این کتاب شما را آرام می کند

کتاب صوتی این کتاب شما را آرام می کند

دوستان عزیز ماه آوا

از ابتدای مهرماه سال ۱۴۰۰ خرید محصولات ماه آوا تنها از طریق پلتفرمهای فروش کتاب صوتی امکان پذیر خواهد بود

اثری از
نویسنده جو اسمار

نام اصلی:

ناشر: نشر البرز

سال چاپ: 1397

شابک:

خلاصه:

این کتاب شما را آرام می‌کند عنوان کتاب حاضر است که نوشته‌ی جسامی هیبرد و جو اسمار است. این کتاب در سال 2014 منتشر شد و در دسته‌ی کتاب‌های روانشناسی با موضوع رفتاردرمانی، شناخت درمانی و آرامش ذهن قرار می‌گیرد. جسامی و جو برای نوشتن این کتاب از تجارب حرفه‌ای خود و از آخرین پژوهش‌ها و تحقیق‌ها استفاده کرده‌اند. کتاب به زبانی ساده و با استفاده از مثال‌ها و طنزها و لطیفه‌های مفید به خوانندگان کمک می‌کند تا با اعتماد به نفس، آرامش ذهنی و شادکامی بیشتر بتوانند تغییرات مثبتی در زندگی خود ایجاد کنند. این کتاب در 10 بخش تدوین شده است و در هر بخش روش‌های عملی برای مقابله با مشکلات ارائه شده است. این روش‌ها در کنار تمرین‌ها در نهایت به خواننده این فرصت را می‌دهد تا استرس و اضطراب را از خود دور کنند و با فشارهای زندگی روزانه کنار بیایند.
استرس، نگرانی و اضطراب ممکن است با توجه به سن و شغل افراد متغیر باشد و در بعضی از افراد زیاد و در بعضی دیگر کم‌تر باشد؛ اما آنچه در این میان اهمیت دارد این است که استرس و نگرانی به ذات خود برای فرد مخرب است و می‌تواند او را از فعالیت‌های روزمره دور نگه دارد. از طرفی هزاران علت وجود دارد که باعث ایجاد اضطراب و نگرانی می‌شود. یکی از این عوامل کمال‌گرایی بی‌حساب افراد است. زمانی که فرد کمال‌گرایی خود را به حد بالا می‌رساند در واقع همه چیز را حتی خودش را در بهترین حالت ممکن می‌خواهد؛ اما این افراد نمی‌دانند که بی‌عیب و نقص بودن وجود خارجی ندارد به همین دلیل در بسیاری از مواقع دچار استرس و نگرانی می‌شوند. این کتاب مناسب افرادی است که نگرانی و اضطراب دارند و آرامش خود را از دست داده‌اند. نویسندگان کتاب به خوانندگان می‌آموزند که چطور می‌توان آرامش حقیقی را در زندگی ایجاد کرد و در نهایت چطور آن را حفظ کرد. پس اگر جزو افرادی هستید که زندگی روزمره باعث شده تا آرامش خود را ازدست بدهید کتاب «این کتاب شما را آرام می‌کند» برای شماست.

بشنوید:

هنرمندان:
تهیه کننده راضیه هاشمی

دیدگاههای کاربران

تعداد دیدگاه: 0

(برای ارسال دیدگاه حتما باید عضو سایت ماه آوا باشید)

کتاب صوتی قدرت قدرت

راندا برن

کتاب صوتی صراحت بیان صراحت بیان

جودی مورفی

کتاب صوتی وابی سابی وابی سابی

نوبوئو سوزوکی

کتاب صوتی درد عشق درد عشق

لودرو رینزلر

کتاب صوتی قهرمان قهرمان

راندا برن

تازه‌های ماه‌آوا

حماسه ویچر- جلد اول آخرین آرزونویسنده: آنجی سپکوفسکیRating Star
نگاهی اجمالی به کتاب

“ گرالت، ویچر اهل ریویا، جنگجویی است که خود سپکوفسکی او را مانند تیر از کمان رهاشده صاف و ساده می‌داند؛ اما دنیا و سرنوشتی که گرالت را احاطه کرده چنان پیچیده است که سادگی او به طرز دیوانه‌واری عمیق و بامعنی جلوه می‌کند. شاید نگاه اول فقط با یک هیولاکش حرفه‌‎ای که برای پول کار می‌کند روبه‌رو باشیم؛ اما گرالت معمولاً با انسان‌هایی سروکار دارد که هر هیولایی را شرمنده می‌کنند و این انسان‌ها هستند که مجبورش می کنند… بخشی از کتاب: او لحظه‌‌ای جلوی مسافرخانه‌‌ی ناراکورت پیر ایستاد، به صداها گوش فرا داد. طبق معمول، در این ساعت، مسافرخانه شلوغ بود. مرد غریبه داخل نشد. اسبش را به پایین خیابان هدایت کرد، به سمت مسافرخانه‌‌ی کوچک‌تری به ‌نام روباه. این مهمانسرا محبوبیت خاصی نداشت و تقریباً خلوت بود. صاحب مسافرخانه سرش را از پشت بشکه‌‌ای خیارشور بیرون آورد و غریبه را برانداز کرد. تازه‌‌وارد که هنوز کت بر تنش بود، ساکت و بی‌‌حرکت جلوی پیشخوان ایستاده بود. - چی بیارم؟ غریبه گفت: «آبجو.» صدایش خوشایند نبود. مسافرخانه‌‌‌‌‌‌دار دستش را با پیش‌‌بند پارچه‌‌ای پاک کرد و یک لیوان سفالی برایش آورد. غریبه سن زیادی نداشت؛ اما موهایش تقریباً سفید بود. زیر کتش یک جلیقه‌‌ی کهنه‌‌ی چرمی پوشیده بود که با بند روی گردن و شانه‌‌هایش بسته شده بود. وقتی کتش را درآورد افراد دوروبرش متوجه شدند شمشیری حمل می‌‌کند که البته به‌خودی‌خود موضوع غیرطبیعی‌‌ای نبود، تقریباً هر مردی در ویزیم یک سلاح همراه خود داشت؛ اما هیچ‌کس شمشیرش را مثل یک کمان یا تیردان به پشتش نمی‌‌بست. غریبه کنار مشتری‌‌های دیگر که پشت یک میز بودند ننشست. همان‌‌جا جلوی پیشخوان ایستاده بود و به مسافرخانه‌‌دار خیره شده بود. هرازگاهی محتویات لیوانش را مَزه‌‌مَزه می‌‌کرد. - برای شب یه اتاق می‌‌خوام. مسافرخانه‌‌دار با غرولند گفت: «جا نداریم.» به چکمه‌‌های غریبه نگاه کرد که خاکی و کثیف بودند. «ناراکورت پیر رو امتحان کن.» - ترجیح می‌‌دم همین‌‌جا بمونم. «گفتم که جا نداریم.» مسافرخانه‌‌دار بالاخره لهجه‌‌ی غریبه را تشخیص داد، اهل ریویا بود. «پولش رو می‌‌دم.» تازه‌‌وارد آهسته صحبت می‌‌کرد، انگار که خودش هم مطمئن نبود و بعد اتفاقی که نباید می‌افتاد، افتاد. مرد آبله‌‌روی دیلاقی _ که از لحظه‌‌ی ورود تازه‌‌وارد چشم‌‌ از او برنداشته بود _ بلند شد و سمت پیشخوان آمد. دو رفیقش نیز همراه با او بلند شدند، بافاصله‌ی دو قدمی پشت سرش ایستادند. مرد آبله‌‌رو درست کنار تازه‌‌وارد ایستاد و با خشونت گفت: «به تو اتاق نمی‌‌دیم، ولگرد ریویایی. در ویزیم به کسایی مثل تو احتیاجی نیست. این شهر آبرو داره!» غریبه، لیوان در دست قدمی به عقب رفت. نگاهی به مسافرخانه‌‌دار انداخت؛ اما او رویش را برگرداند. حتی به ذهن مسافرخانه‌‌دار نرسید که از مرد ریویایی دفاع کند. به‌هرحال، چه کسی از ریویایی‌‌ها خوشش می‌آمد؟ ”

ماهی و جفتشنویسنده: ابراهیم گلستانRating Star
نگاهی اجمالی به کتاب

“ همیشه واقعیت آن چیزی نیست که به چشم ما می‌آید. ”

Local Business Directory, Search Engine Submission & SEO Tools