نگاهی اجمالی به کتاب“ این کتاب غیرداستانی درباره زنی است که می کوشد از بیماری ناشناخته ای که دارد روح و جسمش را می خورد جان به در ببرد. این کتاب شعر نیست، اما الیزابت تووا بایلی تاریخ طبیعی حلزون را به شیوه ای شاعرانه بررسی کرده است.
یک روز دوستی هدیه ای سرنوشت ساز به او می دهد: گلدانی بنفشه با یک حلزون جنگلی قهوه ای کوچک، تنها حیوان خانگی که او در این شرایط توان نگهداری اش را دارد. کم کم معلوم می شود که میان شیوه زندگی حلزون و سبک جدید زندگی نویسنده در بیماری شباهت های غیرمنتظره ای وجود دارد. ”
نگاهی اجمالی به کتاب“ هیلو برهای باهوش و کنجکاو است است که توانایی تقلید صدای حیوانات دیگر را دارد. همین توانایی باعث می شود که وسوسه شود در پوست گرگی مرده برود و گوسفندان را بترساند. به این ترتیب او سر از گله گرگ ها درمیآورد و درگیر عملی ناخواسته و غیرمنتظره میشود. گرگ ها از هیلو، که میتواند صدای گوسفندان را تقلید کند، میخواهند که در شکار گوسفندان آن ها را همراهی کند. ”