شروین صفائی

از این هنرمند بشنوید:
ادیتور:
  • کتاب صوتی - برف‌های کیلیمانجارو - ماه آوا
  • کتاب صوتی - تلفن بی‌موقع - ماه آوا
  • کتاب صوتی - بره‌ای در پوست گرگ - ماه آوا
  • کتاب صوتی - چرت بعد‌‌‌از‌ظهر - ماه آوا
  • کتاب صوتی - مجموعه‌ی نامرئی - ماه آوا
  • کتاب صوتی - من؟ من با همه فرق می‌کنم - ماه آوا

تازه‌های ماه‌آوا

چرا بیت کوین بخریمنویسنده: متیو آر کریترRating Star
نگاهی اجمالی به کتاب

“ بسیاری از تازه‌واردان در عرصه بیت‌کوین از نقش مهمی که توسط گره‌های کامل در شبکه بیت‌کوین ایفا می‌شود، آگاه نیستند. گره‌های کامل همان کامپیوترهایی هستند که در سرتاسر جهان نرم‌افزار بیت‌کوین را اجرا کرده و بر رعایت قوانین از سوی ماینرها و دیگر فعالان شبکه نظارت می‌کنند. گره‌های کامل هر یک نسخه‌ای کامل از بلاک‌چین بیت‌کوین را دارند - به همین دلیل است که کامل خطاب می‌شوند. بلاک‌چین بیت‌کوین چیزی نیست جز سابقه تمام تراکنش‌های بیت‌کوین انجام ‌شده از سال 2009. بلاک‌چین سندی عمومی و مفتوح است و توسط هرکسی که نرم‌افزار بیت‌کوین را دانلود کند قابل مشاهده است. همه می‌توانند این بلاک‌چین را مشاهده کنند، اما هیچ‌کس نمی‌تواند آن را تغییر دهد. در ادامه توضیح بیشتری خواهیم داد. ”

اینم شد زندگینویسنده: عزیز نسینRating Star
نگاهی اجمالی به کتاب

“ «اینم شد زندگی» یک مجموعه داستانی از نویسنده توانای اهل ترکیه، عزیز نسین است. او در این آثار طنز تلخ و سیاهی را برای توصیف پیرامونش به کار می‌گیرد تا معایب اجتماعی زمانش را برملا کند و با نقد آنها راهکار گذر از این معایب را نشان دهد. او منتقد بی‌رحم اما خوش‌زبان جامعه ترکیه است و البته خوش‌انصاف؛ زیرا همه تقصیرها را هم به گردن حکومت و سیستم اداری و... نمی‌اندازد. قلم او متوجه مردم هم هست و با نقد خرافات، کژبینی و کوتته‌فکری مردم، می‌کوشد توازنی در نقدهایش ایجاد کند و راه برون‌رفت از مشکلات را بیشتر بنمایاند. بخشی از کتاب: «بعد از اینکه مرا ختنه کردند اسم مرا در یک مکتب نوشتند. مکتب از خانه ما خیلی دور بود ولی چاره نداشتیم باید می‌رفتم، راستش از دوری راه زیاد ناراحت نبودم چون خیابانها را دید می‌زدم!... ملاباجی که من آنجا درس می‌خواندم سه تا دختر بزرگ داشت، هر سه‌تا سفید و خوشگل بودند و من از هر سه تاشان خیلی خوشم می‌آمد! مثل روس‌ها بودند. آخه از وقتی که روس‌ها به مملکت ما آمدند دوچیز را با خودشان آوردند. یکی زن‌هایِ خوشگل و سفید و یکی هم اسکناس‌های بزرگ!... پدرم دوتا از این اسکناس‌ها داشت. البته مردم زیاد داشتند. اسکناس‌های روسی توی دست و پای مردم ریخته بود وقتی روسها از ترکیه رفتند. انقلابیون اسکناس‌ها را جمع کردند بعد هم از اعتبار افتاد. البته ما غیر از دو تا نداشتیم. چه می‌شد کرد. پولی بی اعتبار هم گیر ما نمی‌آمد! پدرم پولهای به آن بزرگی را یک قروش فروخت!... وقتی به مکتب رفتم مادرم یک فینه قرمز رنگی برایم درست کرد و به سرم گذاشت. یک قلم و دوات هم برایم خرید که وقتی می‌نوشتم «جرجر» صدا می‌کرد! روز اول به مدرسه رفتم باید این دعا را حفظ می‌کردم «رب یسر و لما تیتر رب تمین بالخیر» یعنی «آفریدگارا کارم را آسان کن. نگذار سخت بگذرد. تو کارم را به خیر بگردان» ”

Local Business Directory, Search Engine Submission & SEO Tools